کتاب سلیمانی عزیز گذری بر زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
راهنمای دریافت این کتاب به عنوان هدیه از فروشگاه اینترنتی اسرارالشفاء
بین زمین و آسمان بودیم, توی هواپیما. داشتیم می رفتیم سوریه . نگاهم به حاجی بود. سرش را تکیه داده بود به صندلی و چشم هایش را بسته بود. انگار که خوابیده باشد. از شیشه هواپیما دو جنگنده آمریکایی را دیدم که مثل لاشخور دوروبرمان می پلکیدند. دلم هر ریخت. ترس برم داشت. فکرم پیش حاجی بود فقط . یک دقیقه گذشت, دو دقیقه … همان طور که سرش به صندلی تکیه داشت, چشم هایش را باز کرد…
خلاصه کتاب سلیمانی عزیز
احمد و قاسم پسرخاله بودند. دوتایی پول هایشان را گذاشتند روی هم, یک ساعت کوکی خریدند برای سهراب. طفلی وقتی ساعت را دید کلی ذوق کرد. همان طور که داشت به کوک ساعت ور می رفت و از صدای زنگش کیف می کرد بهش گفتند: اگه ساعت را کوک کنی روی پنج صبخ و بلند بشی خراب نمیشه.
حرفشان را خوانده بود. ککش کرده بود سر ساعت پنج. هر صبح که بیدار می شد قاسم می گفت: حالا که پا شدی نماز صبحت رو هم بخون
شگردش بود بلد بود چطوری برادر کوچک ترش را برای نماز صبح بیدار کند
پر از خاطرات سردار دلها را در این کتاب همراه خود داشته باشید و مرور کنید این کتاب باعث میشود که ما هم زندگیمون بوی خاطرات سردار سلیمانی را بگیرد و زندگی بهتری و با انگیزه تری رو پیش رو بگیریم و بریم جلو ان شاءالله …
مهدی –
چقدر دنبال این کتاب بودم و بلخره پیداش کردم
فرهاد –
از وقتی که این مکتاب اومده خونمون خانومم همش در حال خواندنشه خدا رو شکر که خوشش اومده از این کتاب